آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 185411
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 135
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
با سلام (به قول بعضیا)
همچین حال کردم راجع به خودم بنویسم ....> اصن هم نویسنده خوبی نیستم
امروز ساعت 07:00 صبح آلارم گوشی آهنگ فیلم تایتانیک صداش در اومد ؛ پاشدم قطع کردم خوابیدم تا 07:39 بعد پاشدم حاضر شدم رفتم باشگاه
این آجی خوابالوگامون نیومد
تا 08:19 رسیدم و کلی تیکه انداختن ......> جاپونی جاپونی ؛ مظلوم گیر آووردن دیگه
کلی مربی پوستمونو کند!!!! امروز روز دمبل بود آی آی هنوزم بازوهام درد میکنن
اما ازونجایی که تصمیم گرفتم عضله ای شم دیگه تمبلی نموکنم
آقا چه وضعشه؟؟؟ملت میرن باشگاه لاغر شن اونوخت من 3 کیلو اضافه کردم
دیگه هیچ دیگه .... تا 09:16 رسیدم خونه ....صوبحونه خوردم آی خوردما
دیگه رفتم نیشستم جلو تلویزیون عزیز
یکم اینور و تمیز کردم یکم اونورو .....
الانم مثلن اومدم آهنگ بریزم رو فلش نمیدونم این لامصب اینترنت چه جذبه ای داره که فکر و ذهن منو به خودش مشغول کرده.تو عمرم به کسی اینقد علاقه نداشتم ( یادم نمیاد قبلن به چن نفر گفتم !!!! )
حالا معلوم نیست بقیه روز قراره چطور بگذره!
الانم یه آهنگ از شهرام شکوهی دارم گوش میدم ( صداش شبیه دایی محمدمه ) همون آهنگش که میگه های لالالای لالای های لای ( سفره بی ریا )
سادگی کو ؟؟؟ عشق کجاست ؟؟؟؟ سفره ی مااااا ؛ امروز بی ریااااااااست
____________________________________________________________
ینی مث کاچه ها نوشتما .... خودم میدونم
این آهنگ جذاب از سینا حجازی چقد به من میاد
قهوهی مبادا...
این داستان شما را بیشتر از یک فنجان قهوهی در یک روز سرد زمستانی گرم خواهد کرد...
با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم...
بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند...
و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا...سفارششان را حساب کردند،
و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند...
از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟
دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو میفهمی...
آدمهای دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند...
سفارش بعدی هفتتا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا...
همانطور که به ماجرای قهوههای مبادا فکر میکردم و از هوای آفتابی و منظرهی زیبای میدان روبروی کافه لذت میبردم،
مردی با لباسهای مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت... با مهربانی از قهوهچی پرسید: قهوهی مبادا دارید؟
خیلی ساده ست! مردم به جای کسانی که نمیتوانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا میخرند...
سنت قهوهی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کمکم به همهجای جهان سرایت کرد...
بعضی جاها هست که شما نه تنها میتوانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید،
بلکه میتوانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید...
قهوه مبادا برگردانی است از........suspended coffee
نتیجه اخلاقی:
گاهی لازمه که ما هم کمی سخاوت بخرج بدهیم و قهوه مبادا... ساندویچ مبادا... آب میوه مبادا... لبخند مبادا... بوسه مبادا...و مباداهای دیگر...
که دل خیلی ها از اونا می خواد... و چشم انتظارند... که ما همت نموده و قدمی در سرزمین صورتی محبت و عشق بگذاریم ...
و به موجودات زنده... و بخصوص به انسانهای امیدوار و آرزومند توجهی کنیم...
بیاییم و پیام های مبادا را هم برای کسانی که دوستشان داریم بفرستیم...
لطفااین پیام مبادا را برای دوستانت بفرست...
داداش کوچیکم کلاس اول بود گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه مامان طرف گوشیو جواب داده، داداشم میگه ببخشید علی هست؟ مامان میگه شما؟ میگه من بغل دستیشم - پسر خواهره من زنگ میزنه خونه دوستش میگه سلام موسوی هس؟ ---- ﯾﻪ اپلیکیشن ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﺎﺭﮊ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻬﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻩ .
ﻣﺎﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺭﻭ گوشی ﻭ ﺷﺐ ﺯﺩﯾﻤﺶ ﺑﻪ ﺷﺎﺭﮊ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ .
… ﺳﺎﻋﺖ ۳ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ:
ﺑﮑﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ! ﺑﮑﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ!
یهو کل خانواده پریدن تو اتاقم؛
الآن گوشیم شارژ نداره میترسم نزنم تو شارژ یهو شب داد بزنه بکن تو! بکن تو !!
it's me
آزاده |
AzAdeh |
Noble; A character in Shahnameh (Goshtasp's mother) |
http://www.irantour.org/Iran/iranian_girl_names.html
خرت که از پل گذشت مارو فراموش کردی
اما بدون اونطرف پل همسفرت و یارت فقط یه خره
بش تکیه نکنی !
.
.
.
نه کوه به کوه می رسه ، نه آدم به آدم
حقتون رو همون موقع که دم دستتون هست ، بگیرین !
.
.
.
با اونایی که ” دستشون به دهنشون نمیرسه ” درست حرف بزن!!
ممکنه دستشون به دهن تو برسه !!
.
.
.
یه ماشین لباسشویى داشتیم انقد تکون میخورد که
بنده ى خدا همزمان هم لباس میشست هم تو خونه قدم میزد
.
اسمش روز طبیعته
ولی بقیه ۳۶۴ روز سال سر جمع اندازه امروز طبیعت خسارت نمی بینه بنده خدا )
.
.
.
یه بار هم رفتم دست کشیدم رو آفتابه ، ازش یه غول اومد بیرون
بهم گفت آرزو کن
گفتم یه خونه میخوام , گفت خب من اگه خونه داشتم تو آفتابه میخوابیدم !!؟؟
خیلی منطقی بود لامصب !
.
.
.
میگما مامان شما هم سیب زمینی سرخ شده ها رو تا قبل از غذا
تو اعماق کابینتها قایم میکنه عایا !؟
.
.
.
دختران عزیز توجه کنید !
مرده شور اون زیبایی رو ببرن که قراره بعد از حموم هیچی ازش باقی نمی مونه!
.
.
.
من ساعت خوابم رو با آمریکا تنظیم کردم …
فقط مونده درسم رو تموم کنم،ویزا بگیرم، آیلتس قبول شم
پذیرش بگیرم، پول در بیارم و بلیت بخرمو برم …
همین
نارنجک : نان خامهای
اِشکاف : کمد
کُخ : سوسک، حشرهی نسبتا بزرگ، کِرم مثال : کُخ نریز : کِرم نریز، اذیت نکن
یاد داشتن : بلد بودن
سَرکُن : مدادتراش
میلان : کوچه
مغز ِ مدادفشاری : نوکِ مدادفشاری
سیخ ِ ماهی : تیغ ِ ماهی
پَلَخمون : یک وسیلهی وای شکل از چوب که یک کِش یا لاستیک به انتهایش وصل است و با آن میتوان سنگ پرتاب کرد. ( برای زدنِ گنجشک!)
چُمبه : اصطلاح کوچه بازاری برای فرد چاق
چُغُک : گنجشک ( البته این کلمه دیگر چندان بهکار نمیرود) من عاشق این کلمه ام!
چلغوز : یک نوع آجیل شبیهِ بادام (فکر کنم بیشتر جاها به پشگل ِ مرغ میگویند چلغوز!)
کمزور یا پرزور کردنِ گاز : کم و زیاد کردن شعلهی گاز
و ِی کردن (برنج) : درشت شدن بعد از پختن (برنج)
کلپاسه : مارمولک
دِلَنگون : آویزان
جیر دادن : جِر زدن
پاچال : جایی که مغازهدار پشت آن با مشتری سروکار دارد، دخل ( این کلمه فکر کنم در خیلی
از شهرهای دیگر هم استفاده میشود)
توشله : تیله
اَلِفش : نوچ
شمال : باد ( قدیمی )
چُخت : سقف ( خیلی قدیمی )
کاغذباد : بادبادک، کایت
سرپایی : دمپایی
سر ِ نوشابه : در ِ نوشابه
یَره، یرهگِه : یارو، فلانی (عامیانه)
ناسوس : تلمبهیِ دوچرخه
کُلاج : کسی که چشمش چپ است
موساکوتقی : قُمری
آقمیرزا: شوهرخواهر
زلفی ِ در: شببند ِ در
وَرچُپّـِه: برعکس
مکُش مرگِ ما: اعیانی، شیک
ناخنجـِلـِّه: مشگون
قوجمه: انگور دانه شده
پیشینگ: ریختن ناخواسته مایعات روی لباس
حولی: حیاط
قِلِه، قِلِهگی: روستا، روستایی ( عامیانهیِ قلعه)
چـِغـَل: زبر، ضخیم
کـَغ: کال، نرسیده
ز ِنج : چسبناک
لُکِّه : چیز جمع و جور و مچاله شده، همچنین حالتِ شخصی که چمباتمه زده ( مثلا از سرما)
لتِّه :تکه پارچه،کهنه پارچه
لوخ: حصیر آفتابگیر پشت پنجره
خُردو : کوچک
شِرشِره : کاغذکشی
غُر، غُردَبه : یک چیزی که صدمه دیده و تو رفته
تارت و پارت : پخش و پلا
سوبالا، سوپایین (چراغ ماشین) : نوربالا، نورپایین
نوردِوون : نردبان
فاطمه چُسوک : خرچسونه
لاخ (مو) : تار
پاتروم : سرپیچ لامپ
سوسهلنگ : دمجنبانک
اندر (مادر اندر، برادر اندر، …. ) : مادر ناتنی، برادر ناتنی
لَخِه : کهنه پاره
کیس : کیک