سلام به وبلاگ آزی خوش اومدین.گاهی میخندم گاهی غم دارم.اما دلم میخواد کنار شما شاد باشم :)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 135
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كافه موزيكال:مرجع موسيقي بيكلام

CAFE MUSICAL

WEBIHA

3:51 PM , 26 / 10 , azi

از بوسه هایــــــ قلابـیـــ تلفنیـــ خسته شدمــ


از بغل هایـــ محکمـــ اس ام اسیــ



از عشقـــ بازی هایـــ داغ چت



از همه خسته امـــ



تو کنارم باشـــ



هوای تنت کافیستــــ


8:51 AM , 26 / 10 , azi

مرد فروردین و زن....

فروردین+ فروردین = پیوندی آتشین
فروردین+اردیبهشت = پیوندی کاملا عشقی
فروردین+خرداد = خوش دل و امیدوار
فروردین+تیر = اختلاف فراوان
فروردین+مرداد = شدید
فروردین+شهریور = سرد و گرم
فروردین+مهر = کمی غیر ممکن
فروردین+آبان = خیلی با حرارت
فروردین+آذر = پر از ماجرا جویی
فروردین+دی = هیجانات فراوان
فروردین+بهمن = شگفت انگیز
فروردین+اسفند = توام با مشکلات

مرد اردیبهشت و زن...

اردیبهشت+فروردین = پر شور و هیجان
اردیبهشت+ اردیبهشت = خیلی مناسب
اردیبهشت+خرداد = پیوندی نا موفق
اردیبهشت+تیر = اتحادی عمیق
اردیبهشت+مرداد = کاملا دوست داشتنی
اردیبهشت+شهریور = تشریک مساعی زیاد
اردیبهشت+مهر = جسمانی و شهوانی
اردیبهشت+آبان = آرام و آهن ربایی
اردیبهشت+آذر =بسیار ناهموار
اردیبهشت+دی = کمی هولناک
اردیبهشت+بهمن = خیلی قوی
اردیبهشت+اسفند = توام با جذابیت

مرد خرداد و زن...

خرداد+فروردین = دارای آینده ی روشن
خرداد+اردیبهشت = پیوندی دشوار
خرداد+ خرداد = پیوندی نا پایدار
خرداد+تیر = افقی روشن
خرداد+مرداد = عافیت طلب و عیاش
خرداد+شهریور = عاشقانه
خرداد+مهر = کاملا با شکوه
خرداد+آبان = بن بست عشقی
خرداد+آذر = سراسر شادمانی
خرداد+دی = چشم در چشم نیافتد
خرداد+بهمن = دوستان خوب برای هم
خرداد+اسفند = مرهم یکدیگر

مرد تیر و زن...

تیر+فروردین = پیوندی سست
تیر+اردیبهشت = محیطی راحت و مرفه
تیر+خرداد = پیوندی نا هماهنگ
تیر+تیر = رابطه ی رویایی
تیر+مرداد = هیجانی و پر زحمت
تیر+شهریور = محرک یکدیگر
تیر+مهر = زندگی پر از تلاطم
تیر+آبان = جرقه و پرواز
تیر+آذر = سراسر مشکل
تیر+دی = زوجی دلسوز
تیر+بهمن = سراسر اضطراب
تیر+اسفند = تقویت کننده ی هم

مرد مرداد و زن...

مرداد+فروردین = خاطرات به یاد ماندنی
مرداد+اردیبهشت = احساسات پاک
مرداد+خرداد = زندگی پر از نشاط
مرداد+تیر = پیوندی عاشقانه
مرداد+مرداد = جنگ اراده ها
مرداد+شهریور = ازدواجشان دشوار است
مرداد+مهر = شادی بزرگ
مرداد+آبان = برخورد دو قطب
مرداد+آذز = بسیار نیروبخش
مرداد+دی = کوتاه اما شیرین
مرداد+بهمن = می تواند مشکل باشد
مرداد+اسفند = زندگی توام با جرقه

مرد شهریور و زن...

شهریور+فروردین = دور از یکدیگر
شهریور+اردیبهشت = استوار و لذت بخش
شهریور+خرداد = کاملا غیر معمول
شهریور+تیر = اختلاف زیاد
شهریور+مرداد = عقاید نا همامنگ
شهریور+شهریور = سازگار
شهریور+مهر = زندگی با سختی
شهریور+آبان = هیجانات واقعی
شهریور+آذر = نیازهای مخالف
شهریور+دی = موافق و سازگار
شهریور+بهمن = تیره و گلالود
شهریور+اسفند = بهشتی

مرد مهر و زن...

مهر+فروردین = زندگی پر تناقض
مهر+اردیبهشت = جسمانی و شهوانی
مهر+خرداد = پیوندی بسیار عالی
مهر+تیر = تلاشی سخت
مهر+مرداد = نیروبخش
مهر+شهریور = مخالف
مهر+مهر = قدرتی نا پایدار
مهر+آبان = پاداش و هیجان
مهر+آذر = هم پرواز
مهر+دی = پیوندی سست
مهر+بهمن = ازدواج شگفت انگیز
مهر+اسفند = آرامش و پاداش

مرد آبان و زن...

آبان+فروردین = جاودانه و طولانی
آبان+اردیبهشت = پیوندی با اجر
آبان+خرداد = لطیف و با نشاط
آبان+تیر = زندگی بهشتی
آبان+مرداد = نمایش پر قدرت
آبان+شهریور = شروعی آرام
آبان+مهر = لجاجت و گول زنی
آبان+آبان = انفجار
آبان+آذر = تحمیلی و اجباری
آبان+دی = شیفته ی یکدیگر
آبان+بهمن = بالا و پایین
آبان+اسفند =کاملا عالی

مرد آذر و زن...

آذر+فروردین = عالی و شگفت انگیز
آذر+اردیبهشت = درگیری زیاد
آذر+خرداد = سرد و گرم
آذر+تیر = غیر صمیمی
آذر+مرداد = دلسوز واقعی
آذر+شهریور = نیرو بخش
آذر+مهر = لذت مشترک
آذر+آبان = کارد و پنیر
آذر+آذر = لذت توام با آشوب
آذر+دی = مغایرت زیاد
آذر+بهمن = روابطی بسیار گرم
آذر+اسفند = مشکل دار است

مرد دی و زن...

دی+فروردین = با جدل
دی+اردیبهشت = زندگی با آینده ای زیبا
دی+خرداد = پیوندی سخت
دی+تیر = پیوندی با شکوه
دی+مرداد = اختلاف زیاد
دی+شهریور = عجیب
دی+مهر = برنده ای ندارد
دی+آبان = خیلی عجیب
دی+آذر = نامناسب
دی+دی = طولانی و پا بر جا
دی+بهمن = کمی مخوف
دی+اسفند = عشقی و شهوانی

مرد بهمن و زن...

بهمن+فروردین = بسیار عاشقانه
بهمن+اردیبهشت = خیلی خود سر و لجوج
بهمن+خرداد = پیوندی سرد
بهمن+تیر = خیلی مضر
بهمن+مرداد = بسیار دلکش
بهمن+شهریور = نا هماهنگ
بهمن+مهر = بسیار بسیار عالی
بهمن+آبان = مغایر یکدیگر
بهمن+آذر = نیازمند جد و جهد
بهمن+دی = با کمی نا خالصی
بهمن+بهمن = واقعی و شگفت انگیز
بهمن+اسفند = احتمال نا خوشی

مرد اسفند و زن...

اسفند+فروردین = نیازمند به گذشت
اسفند+اردیبهشت = یک پیوند عالی
اسفند+خرداد = نیازمند به بصیرت
اسفند+تیر = شیفته ی یکدیگر
اسفند+مرداد = زوج رمانتیک
اسفند+شهریور = آرام و حامی
اسفند+مهر = عشقی افسانه ای
اسفند+آبان = سراسر شادی و اعتدال
اسفند+آذر = مشکلات زیاد
اسفند+دی = احساسات واقعی
اسفند+بهمن = یکدیگر را درک کنید


8:48 AM , 26 / 10 , azi

مجله زن روز مجله اي است كه از دهه سي تا بعد انقلاب تا دهه شصد منتشر مي شد.اين نشريه به لباس و مد روز،دختران شايسته،داستان هاي قديمي و جديد از نويسندگان بزرگ،اخبار هنرمندان و غيره می پرداخت

از مجله زن روز ۴۵ سال پیش

 


8:47 AM , 26 / 10 , azi

هر كاري جايي دارد:

اگر می خواهید همدیگه رو بکشید برید بیرون! من تازه اینجا رو تمیز کردم!

دعا:

دعا کن سر جاش باشه وگرنه…!

منطق:

به خاطر اینکه من می گم!

آینده نگری:

اگر از اون تاب بیافتی و گردنت بشکنه محاله با خودم ببرمت خرید!

رعایت آداب غذا خوردن:

موقع غذا خودن دهنت رو ببند!

توجه:

اگر بدونی پشت گوش هات چقدر چرکه!

استقامت:

تا وقتی کلم بروکلی هاتو نخوردی از جات تکون نمی خوری!

چرخه ی زندگی:

من تورو به دنیا آوردم و اگر بخوام خودم هم شرت رو از این دنیا می کنم!

اصلاح رفتار:

تو دیگه مثل بابات رفتار نکن!

قناعت:

میلیون ها بچه کم شانس توی دنیا هستن که آرزو می کردن من مادرشون بودم!

انتظار:

وایسا برسیم خونه…

مراقب از خود:

ژاکتت رو بپوش! یه جوری رفتار می کنی انگار من که مادرتم نمی دونم کی سردت میشه!

رشد کردن:

اگر اسفناج نخوری بزرگ نمیشی!

کنایه:

گریه می کنی؟ حالا یه کاری می کنم که واقعا اشکت در بیاد!

ژنتیک:

باید به خاطر ژن بابات باشه!

اصل و نصب:

این چه وضع اتاقه؟ مگه تو طویله به دنیا اومدی؟

خرد:

وقتی به سن من برسی می فهمی!

عدالت:

یه روزی بچه داری میشی و امیدوارم بچه هات عین خودت بشن


6:31 PM , 25 / 10 , azi

I Am Thankful
I have been loved
There are those for whom no one has ever cared

خدا را سپاس
که کسی هست که منو دوست داره
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست .


1:24 PM , 25 / 10 , azi

سلام خداجون

میدونم ازم دلخوری ، میدونم  چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !

خدا جون میخوام واست از دلتنگیم بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..

دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!

یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !

یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده !

یه مدته از گناه ابایی ندارم !

یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !

یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !

یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !

یه مدته مغرور شدم !

خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !

یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !

اظطراب از فاصلهی افتاده بین من و تو

خدا جون … تو کمکم کن !!

نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !

دستمو بگیر، کمکم کن


1:24 PM , 25 / 10 , azi
این بار وقتی تصمیم گرفتم بنویسم دلم حال و هوای دیگری داشت همیشه بدون ترس از خوانده شدن می نویسم اما این بار می خواهم برای تو بنویسم شاید درست نشناسمت ولی می دانم تو هم مثل منی، مثل خود خود من...!وقتی باید بنویسم کلمه ها می ایند پشت سر هم مثل قطاری که با سرعت هر چه تمام تر می ایند اما این قطار فقط در ایستگاه اخر نگه می دارد وقت هایی پیش امده که کو په های قطارم پر از ناراحتی است شاید وقت هایی در کویر نا امیدی گم شدم یا در چاله های زندگی گیر کردم اره قبول دارم ان مواقع زیاد از تنهایی ها و بیراهه های زندگی می نالیدم... ولی همیشه یه حس مهربان یک صدای بلند یک نگاه عاشق از خواب بیدارم می کرد همیشه بعد دلگیری ها یه کسی بود که هلم می داددر میدان...کسی از جنس نور تو چشمام زل میزدو می گفت کجایی؟!خوابت برده...با تو هستم تو که داغ یه غم تو دلت بلوا کرده رفیق منم مثل تو هستم گوشه ی دل همه ما یک ارزوی نرسیده هست یک حس غمگین عجیب اما این را خوب می دانم که میشود غم هارابه جای تلنبار کردن تو دل یک جایی یه گوشه مثل صندوقچه بگذاریم...! بچه که بودم همیشه فکر می کردم خدا در اسمانهاست یه قصر بزرگ دارد که از ابرها ساخته شده برای همین وقتی ناراحت می شدم زل می زدم به اسمان فکر می کردم اگر ان بالاها نگاه کنم حتما جوابم را می دهد...اره شاید یادت رفته به اسمان نگاه کنی .... چرا ما عادت داریم یکی بیاید و ما را در جاده ی زندگی هل بدهد چرا دخترها همیشه منتظر چشم به راه یک مرد عاشق که بیاید و تازه ان موقع زندگیشان رنگ و بو بگیرد ؟!! چرا پسر ها همیشه دل خوش می کنن به یک نگاه تا هم مسیرشان بشود بدون اینکه با ان نگاه هم دل هستند یا نه؟! با خودم فکر می کنم می شود تنهایی هم از زندگی لذت برد یعنی باید بتوانیم تا موعد مقرر همسفری از راه برسد تا اون روزی که انقدر بزرگ باشیم که بتوانیم برای ما شدن برای گذشتن از خود از من از تو برای ایجاد یه راه دو نفره هم قسم بشویم بیا به خودمان قول بدهیم تا همه ی وابستگی ها را رها کنیم باید تنهایی هم عاشقانه زندگی کرد به جای انتظار برای دیگران برای وصل شدن دلهایمان به همه ی ادم های دنیا تلاش کنیم دل بستگی خیلی قشنگ تر از وابستگی است وقتی عاشق خودمان باشیم عاشق تک تک فرصت هایی که برای زندگی کردن و زنده بودن داریم عاشق ادم های دور و برمان که شاید به دیدارشان عادت کردیم و فرا مو ششان کردیم.مطمئن باش ان موقع دنیا رنگ دیگری پیدا می کند.


10:39 AM , 25 / 10 , azi
وقتی که بود ، نمی دیدم

وقتی میخواند ، نمی شنیدم

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند

-دکتر شریعتی-


10:39 AM , 25 / 10 , azi

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده رنجور 

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست مرگی نیست

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهروماه

.

.

زمستان است......

-مهدی اخوان ثالث-


10:39 AM , 25 / 10 , azi

آن کس که بداند و بداند که بداند                 اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند                 بیدار کنیدش که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند                 لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند                  در جهل مرکب ابدالدهر بماند

شاعر: ابن یمین

اما در دنیای امروز و در اطراف ما در بیشتر اوقات وضع جور دیگری است:

آنکس که بداند و بداند که بداند                      باید برود غاز به کنجی بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند                      بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند                      با پارتی و پول خر خویش براند

آنکس که نداند و نداند که نداند                 بر پست ریاست ابدالدهر بماند


10:39 AM , 25 / 10 , azi
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ، باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید ، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ، ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت ، من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ، لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم ، بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید ، یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم ، نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم ، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ، بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

- فریدون مشیری-


10:39 AM , 25 / 10 , azi

با حس عجیبی با، حال قریبی دلم تنگته
پر ازعشق و عادت، بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه، بدون كنایه دلم تنگته
پر از فكر رنگی ،یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی كه هیچكی واسه هیچكی نیست و همه دل پریشون
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت كه كهنه نمیشن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه كنار تو بودن
یه شب شد هزار شب كه خاموش و خوابند چراغهای روشن
منه دل شکسته،با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمایِ نمناک تر و ابری و پاک،دلم تنگته
ببین که چه ساده،بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه،چقدر عاشقانه دلم تنگته
یه شب شد هزار شب،که دل غنچه یِ ماه قرار بوده باشه
تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه
چقدر منتظرشم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا کی کدوم روز،منو با تمام دلت میپذیری
منه دل شکسته،با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمایِ نمناک تر و ابری و پاک،دلم تنگته
ببین که چه ساده،بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه،چقدر عاشقانه دلم تنگته



10:39 AM , 25 / 10 , azi

جای خالی ات قده خود توست

بزرگ نیست

کوچک هم نه؛

که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند

و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد.

درست اندازه ی حضور توست..

 

امروز دلم خیلی  تنگه همین.حوصله نوشتن  هم ندارم.چون همه نوشته هام حكایت از

دلتنگی برای وجو د عزیزی  می كنه كه به رسم دل نزدیكه و به رسم فاصله دور.

روح بیمار طبیعت  - می فهمی
در دیار خشک

در میان سایه های تیره - در زنجیر
مرگ را می بینی

گاه بی تابی
...گاه می خندی

عاشق باران که باشی
در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی

تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش
تا فراموش کنی

عاشق باران که باشی

منتظر می مانی

بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی
شعر می خوانی

منتظر می مانی

 

وخداحافظ تا بعد...


10:39 AM , 25 / 10 , azi

برگه ي امتحان

 

اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروط ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي یکديگر تقلب کرده اند.




روشي پليد

 

يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم:
«
در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمره ي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم
نمره ي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.




صم بکم عمى فهم لايعقلون

 

درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:
«
جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است و نبايد «صم بکم عمى فهم لايعقلون» بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم
بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.

 

اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

 

محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر اين درس 3 واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمره ي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7 ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد
نمره ي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.




وساطت حافظ

 

استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش شهبازي بود ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟ بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينترنت زده بودم و واژه ي «شهباز» را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :
«
جناب استاد من که «حافظ» را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد»:
خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند
شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند
بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود. خدايا مرا ببخش.

 

تصوير من رو شطرنجي کنيد



امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال

شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي ...... هم تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10 نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه هاشرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم.
براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم
سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا
کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:
«
موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان شهر ....... در دانشگاهها در طي 16 سال اخير
19
گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.




اگه مردي منو بنداز

 


با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!!کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بودو چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:
«
جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود.اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد
17!
خدايا سه تا نقطه

 

 


10:39 AM , 25 / 10 , azi
 
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...
 
پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !
 
شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...

خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!
 
سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛
 
سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(
 
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها
 
 

(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .
 

دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...
 
 
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره

مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...???
 
سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!
 
مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....
 
پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!
 
مردان پيامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پيامبران را توانسته‌اند به زير سوال ببرند؛
ولي قداست مادران را هرگز..!
 
آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............
 
تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو  هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...
 
بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ، هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي بابا لازم است !!!!!
 
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري
 
اگر 4 تکه نان  خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است
 


10:39 AM , 25 / 10 , azi
چی بگم ابری و بارون نمی شی
دردُ می فهمی و درمون نمی شی

خیلی وقته می بینم
زیر آوار جنون
منُ می بینی و ویرون نمی شی

دل دیونه خرابم می کنی
چرا مثل قدیما خون نمی شی
سر به صحرا می ذاری
منُ تنها می ذاری
لاله ی باغ کدوم گمشده ای
چرا بین گلا پنهون نمی شی

وقتی بارون می زنه
شاخه ها مو می شکنه
دل تنها چرا تو
مث گنجیشکا پریشون نمی شی

چی بگم با کی بگم راز تو رُ
داری آتیش می گیری خون نمی شی

من که هر شب تا سحر
قصه ی عشقُ تو گوشت می خونم
بازم افسانه ای افسون نمی شی
تو بزرگی مث دنیای خیال آدما
دل زخمی لاله ی دشت بلا
نکنه قصه ی لیلی رُ داری
واسه این قصه ها مجنون نمی شی

چی بگم ابری و بارون نمی شی
دردُ می فهمی و درمون نمی شی


10:39 AM , 25 / 10 , azi

الو سلام منزل خداست..؟

این منم مزاحمی که اشناست

هزار دفعه این شماره رو دلم گرفته است

ولی هنوز پشت خط ، در انتظار یک صدا است

شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است

به ما که میرسد حساب بنده ها جدا است..؟

الو..

دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد

خرابی از دل من است یا که عیب از سیم هاست

چرا صدایتان نمیرسد کمی بلندتر

صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟

اگر اجازه میدهی برایت درد دل کنم...

شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم

پناهگاه این دل شکسته خانه شماست

الو.. مرا ببخش.. باز هم مزاحم شدم

دوباره زنگ میزنم.. دوباره.. تا خدا خداست


كافه موزيكال:مرجع موسيقي بيكلام

CAFE MUSICAL

WEBIHA